به گزارش تحریریه، این تحلیل از نشریه نشنال اینترست، به بررسی روابط ایران با کشورهای آسیای میانه پس از فروپاشی شوروی میپردازد. نویسنده استدلال میکند که علیرغم «فعالیت دیپلماتیک قابلتوجه» اخیر ایران، شکاف بین «فعالیت و نفوذ» دهههاست که پابرجا مانده است. به باور او، ایران هرگز به یک «کنشگر مرکزی» در شکلدهی به مسیر سیاسی یا اقتصادی این منطقه تبدیل نشد.
موانع اصلی شامل «تحریمها»، «ناتوانی در رقابت با بازیگرانی چون چین و ترکیه»، «نداشتن یک استراتژی منسجم»، «محدودیتهای داخلی» و نگرانی کشورهای منطقه از «بار ایدئولوژیک» ایران بوده است. نتیجه این که «پنجره فرصتی» که در دهه ۱۹۹۰ گشوده شد، نه از طریق تقابل، بلکه از طریق «بازتنظیم» روابط توسط کشورهای آسیای میانه بسته شد و نقش ایران به یک «شریک ثانویه» محدود گردید.
چکیده راهبردی (بخشهای مهم):
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این انتظار وجود داشت که میراث فرهنگی مشترک فارسیزبان به نفوذ ایران در آسیای میانه بینجامد، اما در عمل چنین نشد. علیرغم فعالیتهای دیپلماتیک پرشمار اخیر، موقعیت ایران در این منطقه به طور بنیادی تغییر نکرده است. تهران حاضر است، اما یک کنشگر مرکزی در تعیین مسیر سیاسی یا اقتصادی منطقه نیست. این شکاف میان فعالیت و نفوذ واقعی، دهههاست که ادامه دارد و ریشه در روندی دارد که از دهه ۱۹۹۰ آغاز شد.
در سالهای اولیه استقلال، ایران به دلیل جغرافیا و پیوندهای فرهنگی — به ویژه با تاجیکستان — در موقعیتی مطلوب به نظر میرسید. کشورهای جدید نیز مشتاق تنوع بخشیدن به روابط خارجی خود بودند. با این حال، یکی از اشتباهات راهبردی تهران این بود که فرض کرد «تاریخ و قرابت فرهنگی مشترک» به «همسویی راهبردی» منجر خواهد شد. در حالی که رژیمهای نوپای آسیای میانه بیش از هر چیز بر تحکیم دولت سکولار و کنترل سیاسی داخلی متمرکز بودند و نزدیکی فرهنگی لزوماً اعتماد نمیآفرید.
تحریمهای بینالمللی نیز تأثیری تعیینکننده داشتند. در دهه ۱۹۹۰، ایران به عنوان «دروازهای به بازارهای جنوبی» دید میشد، اما با تشدید تحریمها، به تدریج به «مسئولیت و ریسک» تبدیل شد. ریسک مالی و بیثباتی ناشی از تحریمها، انگیزه کشورهای منطقه برای تعمیق همکاری را کاهش داد. ایران برخلاف رقبایی مانند چین یا روسیه، فاقد توان مالی و ثبات نهادی برای خنثی کردن این ریسک بود.
همزمان، ایران در رقابت با دیگر بازیگران — مانند چین با سرمایهگذاریهای کلان، ترکیه با شبکهسازی فرهنگی و اقتصادی، و کشورهای عربی با قدرت مالی — از نظر سرعت اجرا، مقیاس و قابلیت اطمینان عقب ماند. وعدههای ایران در پروژههای حملونقل، انرژی و تجارت اغلب با تأخیر یا تعلیق مواجه شد و این امر اعتماد شرکای منطقهای را تحلیل برد. ایران از دید آنان از «محرک یکپارچگی منطقهای» به «کنشگری ثانویه» تنزل یافت.
عامل محدودکننده دیگر، فقدان یک «استراتژی منسجم آسیای میانهای» در تهران بود. سیاست ایران نسبت به منطقه پراکنده، عمدتاً دوجانبه و غالباً در واکنش به رویدادها شکل میگرفت. آسیای میانه در اولویتهای کلان سیاست خارجی ایران — که حول محور پرونده هستهای، روابط با آمریکا و تنشهای خاورمیانهای میچرخید — جایگاه بالایی نداشت.
هویت ایران به عنوان یک «جمهوری اسلامی» نیز — صرف نظر از اقدامات عملی — به عنوان یک سقف برای اعتماد عمل کرد. حکومتهای سکولار و اقتدارگرای منطقه، حتی از کمترین پیوند ایدئولوژیک با تهران نگران بودند. افزون بر این، محدودیتهای داخلی ایران مانند نوسانات اقتصادی و رقابتهای جناحی، ثبات و پیشبینیپذیری لازم برای سرمایهگذاری بلندمدت را از بین میبرد.
در نهایت، رابطه ایران با آسیای میانه به یک «ثبات حداقلی» رسید. هیچ گسست بزرگی رخ نداد، اما ایران از کانون برنامهریزیهای راهبردی منطقه حذف شد.
آسیای میانه امروز با اطمینان بیشتر و گزینههای متنوعتری نسبت به سه دهه پیش، ایران را نه به عنوان شریکی ضروری، که به عنوان همسایهای با کاربردهایی محدود و مشروط مینگرد. فرصت تاریخی دهه ۱۹۹۰ نه با تقابل، بلکه با «بازتنظیم محتاطانه» روابط از سوی کشورهای منطقه از دست رفت.
منبع: کانال مرکز مطالعات رسانههای بینالمللی
پایان/













نظر شما